آخرین به‌روزرسانی:

فکر به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / fekr /

thought, thinking, reflection, impression, concept, conception, reason, brain child, brooding, speculation, contemplation, cogitation

اندیشه، پندار

غرق در فکر وطن است.

He is absorbed by thoughts of home.

فکر قاطی‌پاتی

addled thinking

اسم
فونتیک فارسی / fekr /

idea, opinion, mind, belief, view, conviction, doctrine

عقیده، قصد، نیت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

هر فکر احمقانه‌ای که به مغزش خطور می‌کند.

Every foolish idea which enters his bean.

او فکر خود را به‌وضوح در طول جلسه بیان کرد.

He expressed his opinion clearly during the meeting.

اسم
فونتیک فارسی / fekr /

care, attention, worry, anxiety

نگرانی

فکر او به جزئیات او را به هنرمندی بزرگ تبدیل کرد.

Her care for detail made her a great artist.

فکر مداوم او به جزئیات، او را به کارمندی ارزشمند تبدیل کرد.

His constant attention to detail made him a valuable employee.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

مدت‌زمانی که دانش‌آموزان می‌توانند فکر خود را متمرکز کنند، کوتاه است.

Students' attention span is short.

اسم
فونتیک فارسی / fekr /

mind, intellect, mental, head, brainpower, faculty, conciousness

ذهن

جزئیات زیاد ممکن است فکر کودکان را مغشوش کند.

Too much detail may becloud the children's minds.

احساساتش دائم فکر او را مختل می‌کرد.

Her emotions were forever embroiling her intellect.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

فکر و حواسش جای دیگری بود.

His mind was a blank.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد فکر

  1. مترادف:
    اندیشه پندار تامل تعقل تفکر سگالش
  1. مترادف:
    خاطره خاطر یاد
  1. مترادف:
    نظریه
  1. مترادف:
    انگار تصور خیال فرض گمان وهم
  1. مترادف:
    رای عقیده قصد نیت
  1. مترادف:
    کله مغز
  1. مترادف:
    صرافت

ارجاع به لغت فکر

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «فکر» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/فکر

لغات نزدیک فکر

پیشنهاد بهبود معانی