appreciative, grateful, thankful, obliged, under obligation
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
جامعه قدردان بخشندگی کشاورز بود چرا که او سخاوتمندانه محصول خود را با افراد نیازمند تقسیم کرد.
The community was grateful for the farmer's bounty as he generously shared his harvest with those in need.
من قدردان فرصت یادگیری و رشد در این شغل جدید هستم.
I am appreciative of the opportunity to learn and grow in this new job.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «قدردان» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/قدردان