to place, to set, to put, to stick, to lay, to position, to rest, to rig, to settle, to station, to bed, to install, to deposit, to interpose, to locate, to land, to perch, to nestle, to plant, to site, to poise, to recline, to slot, to stand
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
جوی درازی که سیمهای تلفن را در آن قرار میدهند.
A long ditch in which they place telephone wires.
تلهانداز تلههای خود را در کنار ساحل رودخانه قرار داد.
The trapper set his snares along the riverbank.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «قرار دادن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/قرار دادن