امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

پیسی به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

گرفتاری

فونتیک فارسی

pisi
اسم
عامیانه difficulty, misery, trouble, funk

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

- به پیسی افتادن

- to be involved in difficulty or disgrace, to flop, to be in a miserable condition

- او در پیدا کردن شغل با پیسی زیادی مواجه شد.

- He faced great difficulty in finding a job.
لکه‌ی پوست

فونتیک فارسی

pisi
اسم
blotch, vitiligo, leukoderma, spot, skin discoloration

- دلیل دقیق پیسی مشخص نیست.

- The exact cause of vitiligo is unknown.

- در حال حاضر درمانی برای پیسی وجود ندارد.

- There is currently no cure for vitiligo.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت پیسی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «پیسی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/پیسی

لغات نزدیک پیسی

پیشنهاد بهبود معانی