fat, oil, tallow, drippings, grease, shortening, lard, adipose, lipo-, lip-, adip-, ole-
چربی بهصورت لایهای روی سوپ بسته بود.
The fat had congealed into a layer on top of the bowl of soup.
رژیم غذایی پر از چربی و گوشت آدم را چاق میکند.
A diet rich in oil and meat will make a person fat.
این صابون چربی را میبرد.
This soap cuts grease.
fatness, oiliness, unctuousness, greasiness
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
چربی استیک بریدنش را سخت کرده بود.
The fatness of the steak made it difficult to cut through.
چربی پوستم باعث جوش مداوم میشود.
The oiliness of my skin is causing frequent breakouts.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «چربی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چربی