زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

اختلال به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / ekhtelaal /

disorder, derangement, disarrangement, disarray, dislocation, disturbance, glitch, disorganization, interference, disruption, aberration, confusion

disorder

derangement

disarrangement

disarray

dislocation

disturbance

glitch

disorganization

interference

disruption

aberration

confusion

پریشانی

اختلال شخصیت

personality disorder

پسر بزرگتر او مبتلا به اختلال بیش‌فعالی همراه با کمبود توجه شدید است.

Her oldest son has severe attention deficit hyperactivity disorder.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

آن خواننده سال‌ها با اختلال در غذا خوردن دست و پنجه نرم کرده بود.

The singer had struggled for years with an eating disorder.

اسم
فونتیک فارسی / ekhtelaal /

affliction, disorder, derangement, indisposition, impairment, breakdown, ailment, malady, dysfunction, impediment

affliction

disorder

derangement

indisposition

impairment

breakdown

ailment

malady

dysfunction

impediment

درست یا خوب کار نکردن اعضای بدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

اگر فردی از نظر بصری دچار اختلال باشد، توانایی دید او محدود است.

If a person is visually impaired, their ability to see is limited.

اختلال حسی

sensory disorder

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد اختلال

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:

ارجاع به لغت اختلال

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «اختلال» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/اختلال

لغات نزدیک اختلال

پیشنهاد بهبود معانی