to merge, to amalgamate, to combine, to consolidate, to pool, to synthesize, to telescope, to conflate, to integrate
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
سعی در ادغام کردن کارخانههای دولتی و خصوصی اشتباه بزرگی بود.
Trying to integrate government-owned and private factories was a big mistake.
چند مدرسهی کوچک را ادغام کردن
to consolidate a number of small schools
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ادغام کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ادغام کردن