drugs, medicines
او تأثیر ادویه بر مغز را مطالعه کرد.
She studied the effects of drugs on the brain.
او همیشه ادویهی خود را در جای خشک و خنک نگه میدارد.
He always keeps his medicines in a cool, dry place.
condiment(s), spice(s), seasoning(s), herb, punch
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
ادویه به خوراک طعم میدهد.
Spices add flavor to food.
یک شیشه پاپریکای مجارستانی از فروشگاه تخصصی ادویه خرید.
She bought a jar of Hungarian paprika from the specialty spice store.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ادویه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ادویه