to marry, to get married, to espouse, to wed, to become man and wife, to tie the knot, to mate
to marry
to get married
to espouse
to wed
to become man and wife
to tie the knot
to mate
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
سرنوشت مقدر کرده بود که آنها با هم ازدواج کنند.
Destiny had decreed that they should marry each other.
به حضار اعلام کرد که بهزودی ازدواج خواهد کرد.
He announced to those present that he would soon get married.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ازدواج کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ازدواج کردن