to reflect, to be reflected, to reverberate, to echo
to reflect
to be reflected
to reverberate
to echo
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
لبخند او باید در چشمانش بازتابیده شود.
Her smile should be reflected in her eyes.
موسیقی در سالن کنسرت بازتابید.
The music reverberated within the concert hall.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بازتابیدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بازتابیدن