awkward, bad, homely, shoddy, tinny, of poor workmanship, badly manufactured, of a bad make, badly shaped, badly made, ill-constructed, slipshod, flimsy, jerry-build
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مبل بدساخت
furniture of poor workmanship
این هنرمند تصمیم گرفت بخش سفال بدساخت را قبلاز نمایشگاه پایانی دور بیندازد.
The artist decided to discard the badly shaped clay piece before the final exhibition.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بدساخت» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بدساخت