to hug, to embrace, to nestle, to cuddle, to unfold, to hold (or take) in one's arms, to embosom, to bosom, to carry in the arms
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
بعد از ماهها ندیدن دوستش او را محکم بغل کرد.
She hugged her best friend tightly after not seeing her for months.
او دوستدخترش را قبل از رفتن به فرودگاه بغل کرد.
He hugged his girlfriend before leaving for the airport.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بغل کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بغل کردن