آخرین به‌روزرسانی:

بلاتکلیف به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

معطل

فونتیک فارسی

belaataklif
صفت

pending, in suspension, in abeyance, undecided, awaiting to be given a duty

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

او بلاتکلیف مانده بود که کدام گزینه را انتخاب کند.

She was left feeling undecided about which option to choose.

ابرهای بارانی بلاتکلیف آسمان را تیره کردند.

The pending rain clouds darkened the sky.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بلاتکلیف

  1. مترادف:
    s پادرهوا معلق معوق نامشخص نامعلوم
    متضاد:
    مشخص معلوم

ارجاع به لغت بلاتکلیف

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بلاتکلیف» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بلاتکلیف

لغات نزدیک بلاتکلیف

پیشنهاد بهبود معانی