با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

بلاتکلیف به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

معطل

فونتیک فارسی

belaataklif
صفت
pending, in suspension, in abeyance, undecided, awaiting to be given a duty

- او بلاتکلیف مانده بود که کدام گزینه را انتخاب کند.

- She was left feeling undecided about which option to choose.

- ابرهای بارانی بلاتکلیف آسمان را تیره کردند.

- The pending rain clouds darkened the sky.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بلاتکلیف

ارجاع به لغت بلاتکلیف

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بلاتکلیف» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/بلاتکلیف

لغات نزدیک بلاتکلیف

پیشنهاد بهبود معانی