آخرین به‌روزرسانی:

به‌موقع به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

در وقت مقرر

فونتیک فارسی

be moghe'
قید

opportune, timely, on time, in due time, in time

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

خوشبختانه قطار به‌موقع رسید.

Fortunately the train was on time.

مقاصد اهریمنی او به‌موقع کشف شد.

Her evil designs were discovered in time.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت به‌موقع

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «به‌موقع» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/به‌موقع

لغات نزدیک به‌موقع

پیشنهاد بهبود معانی