آخرین به‌روزرسانی:

بیدار شدن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

از خواب‌ برخاستن

فونتیک فارسی

bidaar shodan
فعل لازم

to wake up, to awake, to awaken, to waken, to wake

ساعت شش بیدار شدم.

I awoke at six o'clock.

در ماه مارس طبیعت شروع به بیدار شدن از خواب زمستانی خود می‌کند.

In March nature begins to awaken from its winter slumber.

آگاه شدن

فونتیک فارسی

bidaar shodan
فعل لازم

to become alert, to become enlightened, to become vigilant

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

او اگر خطر نزدیکی را حس کند، بیدار می‌شود.

He will become alert if he senses danger nearby.

او امیدوار است که ازطریق سفرهایش بیدار شود.

He hopes to become enlightened through his travels.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بیدار شدن

  1. مترادف:
    از خواب‌برخاستن
  1. مترادف:
    آگاه شدن متوجه شدن واقف شدن هشیار شدن

ارجاع به لغت بیدار شدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بیدار شدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بیدار شدن

لغات نزدیک بیدار شدن

پیشنهاد بهبود معانی