آخرین به‌روزرسانی:

بیدار کردن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

از خواب بیدار نمودن

فونتیک فارسی

bidaar kardan
فعل متعدی

to wake up, to awaken, to awake, to waken, to call, to arouse, to rouse

سروصدا او را بیدار نکرد.

The noise did not awake her.

مرگ پدر مرد جوان را از خواب غفلت بیدار کرد.

The death of his father awakened the young man.

آگاه کردن

فونتیک فارسی

bidaar kardan
فعل متعدی

to enlighten, to alert, to make alert, to make elightened, to make vigilant, to bring (one), to one's senses

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

کتاب‌ها می‌توانند خوانندگان را درباره‌ی فرهنگ‌ها و دیدگاه‌های مختلف بیدار کنند.

Books can enlighten readers about different cultures and perspectives.

گزارش خبری شهروندان را در مورد بحران بهداشتی جاری بیدار کرد.

The news report alerted citizens to the ongoing health crisis.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بیدار کردن

  1. مترادف:
    ازخواب‌برخیزاندن
    متضاد:
    خواباندن

ارجاع به لغت بیدار کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بیدار کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بیدار کردن

لغات نزدیک بیدار کردن

پیشنهاد بهبود معانی