to awake, to be wakeful, to be alert, to be vigilant, to be sleepless
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
من تمام شب بیدار بودم و نتوانستم چشمانم را روی هم بگذارم.
I was awake all night, unable to sleep a wink.
شما باید در طول جلسه بیدار باشید تا جزئیات مهم را متوجه شوید.
You need to be alert during the meeting to catch important details.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بیدار بودن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بیدار بودن