to stay up, to stay awake, to keep awake, to keep vigil, to remain wakeful, to remain alert, to remain sleepless
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پساز ۴۸ ساعت بیدار ماندن، او شروع به دیدن توهمات سایهها کرد.
After staying awake for 48 hours, she started seeing hallucinations of shadows
دیشب تا سحر بیدار ماندم.
Last night, I stayed up until dawn.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بیدار ماندن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بیدار ماندن