آخرین به‌روزرسانی:

بیدار ماندن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

نخوابیدن

فونتیک فارسی

bidaar maandan
فعل لازم

to stay up, to stay awake, to keep awake, to keep vigil, to remain wakeful, to remain alert, to remain sleepless

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

پس‌از ۴۸ ساعت بیدار ماندن، او شروع به دیدن توهمات سایه‌ها کرد.

After staying awake for 48 hours, she started seeing hallucinations of shadows

دیشب تا سحر بیدار ماندم.

Last night, I stayed up until dawn.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت بیدار ماندن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بیدار ماندن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بیدار ماندن

لغات نزدیک بیدار ماندن

پیشنهاد بهبود معانی