to take out, to bring out, to take off, to extract, to draw out, to refine
to take out
to bring out
to take off
to extract
to draw out
to refine
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
همیشه هنگام بیرون آوردن سطل زباله، اتفاقی به همسایهام برمیخورم.
I always bump into my neighbor while taking out the trash.
او تصمیم گرفت آلبوم عکس قدیمی را از اتاق زیرشیروانی بیرون بیاورد.
She decided to bring out the old photo album from the attic.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «بیرون آوردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/بیرون آوردن