آخرین به‌روزرسانی:

تلویزیون به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فونتیک فارسی

tel[e]visiyon

television

برخی از سیاستمداران هنگامی که مقابل دوربین تلویزیون هستند یک حرف و وقتی که دور از آن هستند حرف کاملاً متفاوتی میزنند.

Some politicians say one thing when they are on T.V. camera and quite another when they are off camera.

خوره‌ی تلویزیون

a TV junkie

نمونه‌جمله‌های بیشتر

رقصنده‌ی باله‌ای که بازی در نقشی دراماتیک در تلویزیون را امتحان کرد

a ballerina who essayed a dramatic role on television

عامیانه small screen, boob tube

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت تلویزیون

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تلویزیون» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تلویزیون

لغات نزدیک تلویزیون

پیشنهاد بهبود معانی