to justify, to explain (away), to vindicate, to rationalize, to warrant, to account for, to expound, to absolve
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
فوت پدرش غیبت او را توجیه میکند
his father's death renders his absence justifiable
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «توجیه کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/توجیه کردن