to twinge, to throb (with pain), to smart, to having a shooting pain, to a sharp pain, to sting
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
تیر کشیدن پاهایم
a shooting pain in my feet
بعد از خیره شدن به صفحهی نمایش به مدت طولانی، سرم تیر میکشد.
My head throbs after staring at the computer screen for too long.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «تیر کشیدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تیر کشیدن