فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

تیر کشیدن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • درد کشیدن
  • فونتیک فارسی

    tir keshidan
  • فعل لازم
    to twinge, to throb (with pain), to smart, to having a shooting pain, to a sharp pain, to sting
    • - تیر کشیدن پاهایم

    • - a shooting pain in my feet
    • - بعد از خیره شدن به صفحه‌ی نمایش به مدت طولانی، سرم تیر می‌کشد.

    • - My head throbs after staring at the computer screen for too long.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت تیر کشیدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تیر کشیدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/تیر کشیدن

لغات نزدیک تیر کشیدن

پیشنهاد بهبود معانی