آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

جدا شدن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم
فونتیک فارسی / jodaa shodan /

to be separated, to be parted, to part ways, to come off, to part, to depart, to diverge, to separate, to rupture, to disengage, to sever, to dissociate, to secede, to split, to disunite, to stray

to be separated

to be parted

to part ways

to come off

to part

to depart

to diverge

to separate

to rupture

to disengage

to sever

to dissociate

to secede

to split

to disunite

to stray

تفکیک شدن

در نصف راه الوند از ما جدا شد.

Half way to Alvand, he parted from us.

یکی از پایه‌های این میز جدا شده است.

One of the legs of this table has come off.

فعل لازم
فونتیک فارسی / jodaa shodan /

to get divorced, to separate

to get divorced

to separate

طلاق گرفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

آن‌ها بعد از سال‌ها ناراحتی در زندگی زناشویی‌شان تصمیم گرفتند جدا شوند.

They decided to get divorced after years of unhappiness in their marriage.

تصمیم سختی بود اما می‌دانستند که جدا شدن بهترین کار است.

It was a difficult decision, but they knew it was best to get divorced.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت جدا شدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «جدا شدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/جدا شدن

لغات نزدیک جدا شدن

پیشنهاد بهبود معانی