to couple, to match, to mate, to pair, to conjugate
آنها قصد دارند تلاشهای خود را برای رسیدن به یک هدف مشترک با هم جفت کنند.
They plan to couple their efforts to achieve a common goal.
او تصمیم گرفت یافتههای تحقیقاتی خود را با کاربردهای عملی جفت کند.
She decided to match her research findings with practical applications.
to rabbet, to mesh, to connect, to latch, to hitch, to interwine, to fit together
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او سعی کرد پارچههای رنگارنگ را برای لحافش جفت کند.
She tried to mesh the colorful fabrics for her quilt.
مهندس کار کرد تا نرمافزار جدید را با سیستم موجود جفت کند.
The engineer worked to connect the new software with the existing system.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «جفت کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/جفت کردن