عامیانه bustle, dynamism, flutter, commotion, scramble, ferment, hustle, hoopla, flurry, stir, pother
bustle
dynamism
flutter
commotion
scramble
ferment
hustle
hoopla
flurry
stir
pother
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او از جنبوجوش بازار در آخر هفتهها لذت میبرد.
She enjoyed the bustle of the marketplace on weekends.
جنبوجوش بازار سرمایهگذاران را علاقهمند نگه میدارد.
The dynamism of the market keeps investors interested.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «جنبوجوش» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/جنبوجوش