آخرین به‌روزرسانی:

خبر دادن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

آگاه کردن، مطلع کردن

فونتیک فارسی

khabar daadan
فعل لازم فعل متعدی

to inform, to report, to portend, to announce, to notify, to apprise, to tell, to presage, to speak

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

لطفا هرگونه تغییر در برنامه را به من خبر بدهید.

Please inform me of any changes to the schedule.

می‌توانی به مسئول پذیرش خبر بدهی که دیر خواهم رسید؟

Can you inform the receptionist that I will be arriving late for my appointment?

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد خبر دادن

  1. مترادف:
    آگاه کردن آگهی دادن اطلاع دادن اعلام کردن مطلع ساختن
    متضاد:
    بی‌خبر گذاشتن

ارجاع به لغت خبر دادن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خبر دادن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خبر دادن

لغات نزدیک خبر دادن

پیشنهاد بهبود معانی