امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

خوشبو به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

معطر

فونتیک فارسی

khoshboo
صفت
sweet-smelling, perfumed, fragrant, aromatic, savory, scented, redolent, odorous, balmy, flowery

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

- گیاهان خوشبو

- aromatic herbs

- این چای که دم کرده‌اید، خوشبو است.

- The tea you have brewed is aromatic.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد خوشبو

  1. مترادف:
    بویا دماغ‌پرور شمیم طیب عنبرشمیم شمیم‌ناک عاطر عطرآگین عطرآلود عطرآمیز معطر
    متضاد:
    بدبو

ارجاع به لغت خوشبو

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خوشبو» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/خوشبو

لغات نزدیک خوشبو

پیشنهاد بهبود معانی