آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

خوشبو به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

صفت
فونتیک فارسی / khoshboo /

sweet-smelling, perfumed, fragrant, aromatic, savory, scented, redolent, odorous, balmy, flowery

sweet-smelling

perfumed

fragrant

aromatic

savory

scented

redolent

odorous

balmy

flowery

معطر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

گیاهان خوشبو

aromatic herbs

این چای که دم کرده‌اید، خوشبو است.

The tea you have brewed is aromatic.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد خوشبو

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
بویا دماغ‌پرور شمیم طیب عنبرشمیم شمیم‌ناک عاطر عطرآگین عطرآلود عطرآمیز معطر
متضاد:

ارجاع به لغت خوشبو

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خوشبو» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خوشبو

لغات نزدیک خوشبو

پیشنهاد بهبود معانی