آخرین به‌روزرسانی:

خون به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

یکی از مایعات بدن در دستگاه گردش خون

فونتیک فارسی

khoon
اسم

blood, hemato-, sangui-, gore

سرخ‌رگ‌ها خون را از قلب به همه‌ی بدن می‌رسانند.

Arteries carry blood from the heart to the entire body.

قلب خون را به سرتاسر بدن پمپاژ می‌کند.

The heart pumps the blood to every part of the body.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

دریایی از خون

a pool of blood

قتل

فونتیک فارسی

khoon
اسم

killing, murder, massacre, manslaughter, slaughter

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

این خون تأثیر عمیقی بر خانواده‌ی قربانی گذاشت.

The killing had a profound impact on the victim's family.

او به خون شوهرش متهم شد.

She was accused of the murder of her husband.

قوم‌وخویشی، نسبت

فونتیک فارسی

khoon
اسم

مجازی kinship, consanguinity

آزمایش دی‌ان‌ای به تایید خون بیولوژیکی بین آن‌ها کمک کرد.

DNA testing helped to confirm the biological kinship between them.

خون نقش مهمی در قوانین ارث پادشاهی ایفا می‌کند.

Consanguinity played a significant role in the inheritance laws of the kingdom.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد خون

  1. مترادف:
    دم
  1. مترادف:
    خوناب خونابه

ارجاع به لغت خون

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خون» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خون

لغات نزدیک خون

پیشنهاد بهبود معانی