cousin, paternal aunt's cousin
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
دخترعمهام بهترین دوست و رازدار من است.
My cousin is my closest friend and confidant.
ماه آینده به دیدن دخترعمهام در نیویورک میروم.
I am going to visit my cousin in New York City next month.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «دخترعمه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دخترعمه