to take off, to remove, to strip
درآوردن آن کفشهای تنگ مرا راحت کرد.
It was a relief to take off those tight shoes.
همچنان که مردم او را تحریک میکردند، او به درآوردن لباسش ادامه داد.
He continued to take off his clothes while the crowd egged him on.
to take out, to draw out, to withdraw, to pull out
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او تصمیم گرفت عکسهای قدیمی را از جعبه درآورد.
She decided to take out the old photographs from the box.
معلم از او خواست که تکالیفش را برای بررسی درآورد.
The teacher asked him to draw out his homework for review.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «درآوردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/درآوردن