running, run, race, dash, scoot, sprint
دو راهی عالی برای تناسباندام است.
Running is a great way to stay fit.
او از دو در صبح زود لذت میبرد.
She enjoys run in the early morning.
عامیانه bluffing, bluff, bluster, bull, fanfaronade, empty treat
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
دوی جادوگر تماشاگران را شگفتزده کرد.
The magician's bluffing left the audience in awe.
آنها از دوی هوشمندانهای برای به دست آوردن برتری در مذاکرات استفاده کردند.
They used a clever bluff to gain the upper hand in negotiations.
عامیانه time, turn
دوی تو است که صحبت کنی.
It's your turn to speak now.
در هر دو، با چالشهای جدیدی روبهرو شدند.
At every time, they faced new challenges.
two, diplo
قهرمانی که دو کودک را از غرق شدن نجات داد.
A hero who saved two children from drowning.
اشخاص دوزبانه بهخوبی به دو زبان صحبت میکنند.
Bilingual people speak two languages well.
two-, bi-, di-, having two parts
کتاب دوزبانه
a bilingual book
دواتاقه
two-room
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «دو» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دو