فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

دور زدن به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

چرخیدن، چرخ زدن، گردیدن

فونتیک فارسی

dõr zadan
فعل لازم فعل متعدی

to orbit, to go around, to skirt, to circumnavigate, to arc, to circumambulate, to whirl, to turn, to revolve, to circulate, to curve, to wheel to go round, to swing, to circuit, to spin, to compass, to rotate, to round, to circle

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

سفینه طوری طراحی شده بود که سیاره‌ی مریخ را دور بزند.

The spacecraft was designed to circumnavigate the planet Mars.

سیاره‌ها طبق الگویی قابل پیشبینی خورشید را دور می‌زنند.

The planets orbit around the sun in a predictable pattern.

پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت دور زدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «دور زدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دور زدن

لغات نزدیک دور زدن

پیشنهاد بهبود معانی