فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

رسمی به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

عرفی، قانونی

فونتیک فارسی

rasmi
صفت

official, formal, solemn, state, dress, ceremonious, ceremonial, magisterial

حسن منشی علی‌البدل جلسات رسمی است.

Hassan is the alternate secretary of the official meetings.

ابزار تغییر لحن رسمی فست‌ دیکشنری می‌تواند به ما در نوشتن نامه‌ای رسمی کمک کند.

FastDictionary's formal tone changer tool can help us write a formal letter.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

همگی به جامه‌های رسمی ملبس بودند.

They were all costumed in formal attire.

مقرراتی

فونتیک فارسی

rasmi
صفت

cold, standoffish, starchy, stiff

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

رفتار رسمی او باعث می‌شد که دیگران نتوانند به او نزدیک شوند.

His standoffish demeanor made it difficult for others to approach him.

او در ابتدا رسمی بود، اما در نهایت به همکاران جدیدش نزدیک شد.

She was initially cold, but eventually warmed up to her new coworkers.

مرسوم، معمولی

فونتیک فارسی

rasmi
صفت

standard, usual, ordinary, common place

آن‌ها از دستورالعمل‌های رسمی پیروی می‌کنند تا ایمنی در محل کار را تضمین کنند.

They follow standard guidelines to ensure safety in the workplace.

مظنونان رسمی در این رویداد دیده شدند.

The usual suspects were seen at the event.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد رسمی

  1. مترادف:
    عرفی قانونی
    متضاد:
    شرعی غیررسمی
  1. مترادف:
    رایج متداول مرسوم
  1. مترادف:
    فاحشه معروفه

ارجاع به لغت رسمی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «رسمی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/رسمی

لغات نزدیک رسمی

پیشنهاد بهبود معانی