psychotherapist, psychiatrist, therapist, shrink, headshrinker
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او روی تخت روانپزشک دراز کشید و چشمانش را بست.
He lay down on the psychiatrist's couch and closed his eyes.
دوستم تصمیم گرفت با یک روانپزشک ملاقات کند.
My friend decided to visit a psychotherapist.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «روانپزشک» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/روانپزشک