pillar, leg, column
به رکن چوبی تکیه داد.
She leaned against the wooden pillar.
رکن مرمرین
marble pillar
مجازی pillar, prop, kingpin
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او و برادرش دو رکن اصلی حزب بودند.
he and his brother were the two main pillars of the party.
پدرم رکن خانوادهمان بود.
My father was the pillar of our family.
each of the four branches in the Iranian army general staff
رکن دوم
army intelligence branch
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «رکن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/رکن