آخرین به‌روزرسانی:

زدن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to strike, to beat, to hit, to whip, to knock, to smite

کتک زدن، ضربه زدن

بازیکنان در طول بازی به توپ ضربه خواهند زد.

The players will strike a ball during the game.

موج‌ها بی‌وقفه به ساحل می‌زدند.

The waves beat against the shore relentlessly.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to cut, to shave, to reap, to trim, to mow, to scissor

کوتاه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

من قبل‌از جلسه باید ریشم را بزنم.

I need to shave my beard before the meeting.

او برنامه دارد برای مهمانی سبیلش را بزند.

She plans to cut her mustache for the party.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to hurl, to shoot, to dash, to fling, to throw with force

محکم پرتاب کردن

جمعیت شروع به زدن نوشیدنی‌های خود به‌سمت صحنه کرد.

The crowd began to hurl their drinks onto the stage.

او سعی کرد تیر را به‌طور مستقیم به هدف بزند.

He tried to shoot the arrow straight at the target.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

موسیقی to play, to ring, to sound

موسیقی نواختن

او دوست دارد شب‌ها موسیقی جاز بزند.

He loves to play jazz music in the evenings.

آن‌ها شیپورها را زدند تا آغاز رژه را اعلام کنند.

They sounded the trumpets to announce the start of the parade.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to hang, to wear, to suspend

آویختن

او تصمیم گرفت نقاشی را بر روی دیوار بزند.

She decided to hang the painting on the wall.

از او خواست تا آینه را در اتاق نشیمن بزند.

She asked him to suspend the mirror in the living room.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to apply, to use, to wield

استفاده کردن

شما باید رنگ را به‌طور یکنواخت بزنید تا بهترین نتیجه را بگیرید.

You need to apply the paint evenly for the best results.

لطفاً قبل‌از رفتن به زیر آفتاب، کرم ضدآفتاب بزنید.

Please use the sunscreen before going out in the sun.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to omit, to erase, to leave out, to cut out, to eliminate

حذف کردن

لطفاً جزئیات غیرضروری را از گزارش خود بزنید.

Please omit the unnecessary details from your report.

باید هرگونه تردیدی که درباره توانایی‌هایت داری را بزنی.

You should erase any doubts you have about your abilities.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to intrigue, to talk behind someone's back, to gossip against someone

در مورد کسی بدگویی کردن

زمانی که متوجه شد دوستش به او زده است، احساس خیانت کرد.

She felt betrayed when she discovered that her friend had talked behind her back.

آن‌ها پس‌از اینکه او ترفیع گرفت، علیه او زدند.

They started to gossip against her after she got the promotion.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to try, to make an effort

کوشیدن

او تصمیم گرفت رویکرد متفاوتی را برای حل مشکل بزند.

She decided to try a different approach to solve the problem.

او تصمیم گرفت بزند تا یک زبان جدید یاد بگیرد.

She decided to make an effort to learn a new language.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to steal, to rob, to pick

دزدی کردن

دزد سعی کرد در روشنایی روز بانک را بزند.

The thief tried to rob the bank in broad daylight.

آن‌ها سعی کردند که نقاشی گران‌بها را از موزه بزنند.

They attempted to steal the precious painting from the museum.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to win, to defeat, to triumph, to beat

پیروز شدن

او امیدوار است که این سال قهرمانی را بزند.

She hopes to win the championship this year.

قهرمان قصد داشت حریف خود را در مسابقه‌ی نهایی بزند.

The champion aimed to defeat his opponent in the final match.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to cover, to apply, to rub, to spray

به جایی چیزی مالیدن

هنرمند تصمیم گرفت تا بوم را به رنگ آبی روشن بزند.

The artist chose to cover the canvas with a vibrant blue paint.

لطفاً رنگ را به‌طور یکنواخت بر روی سطح بزنید.

Please apply the paint evenly across the surface.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to offend, to irritate

رنجاندن، آزردن

عطر زیاد ممکن است کسانی که بینی حساسی دارند را بزند.

Too much perfume can offend those with sensitive noses.

نورهای درخشان می‌تواند چشم‌های حساس را بزند.

Bright lights can irritate sensitive eyes.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to glut, to surfeit, to cloy

دل‌زده کردن

دسر سنگین میل من را زد.

The rich dessert began to glut my appetite.

وفور غذا در مهمانی همه را زد.

The abundance of food at the party glutted everyone.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to mix, to whip, to blend, to beat

هم زدن

لطفاً آرد و شکر را برای کیک با هم بزنید.

Please mix the flour and sugar together for the cake.

او تصمیم گرفت تا خامه را برای دسر بزند.

She decided to whip the cream for the dessert.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to beat, to throb, to palpitate, to pulsate

تپیدن

قلب او از هیجان شروع به تند زدن کرد.

Her heart began to beat faster with excitement.

به نظر می‌رسید که قلب او وقتی که هدیه را باز می‌کرد با هیجان می‌زد.

His heart seemed to pulsate with excitement as he opened the gift.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to pretend, to dissmulate, to fake, to feign, to dissemble

تظاهر کردن

او تصمیم گرفت در طول شام غیرماهرانه لبخندی بزند.

She decided to fake a smile during the awkward dinner.

او در مکالمات اغلب از نظراتش می‌زند تا هماهنگی حفظ شود.

In conversations, she often dissimulates her opinions to maintain harmony.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to be close to, to be on the verge of, to border on

متمایل بودن

رنگ باید به سبز ملایمی بزند.

The paint will be close to a soft green.

(صورت) او از شدت خنده به رنگ بنفش زد.

She was on the verge of purple from laughing so hard at the joke.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to fix, to affix, to paste, to nail

چسباندن

او از تعمیرکار خواست که پنجره‌ی شکسته را بزند.

He asked the handyman to fix the broken window.

لطفاً تمبر را به پاکت بزنید.

Please affix the stamp to the envelope.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to emerge, to appear, to come out, to break out, to sprout

نمایان شدن

پس‌از طوفان، رنگین‌کمانی در آسمان زد.

After the storm, a rainbow emerged in the sky.

زمانی که مه کنار برود، کوه‌ها به‌طور زیبایی بیرون خواهند زد.

Once the fog clears, the mountains will come out beautifully.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to suppose, to assume

به‌طور اتفاقی رخ دادن

زدیم و او به ما در این پروژه کمک کرد.

We suppose he help us with the project.

زدیم و او دیر آمد.

We can assume that he is running late.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to eat, to drink

خوردن

من معمولاً در آشپزخانه غذا می‌زنم.

I usually eat in the kitchen.

او هر بعدازظهر چای می‌زند.

She drinks tea every afternoon.

فعل لازم فعل متعدی
فونتیک فارسی / zadan /

to pinch, to irritate

درد آوردن

هر بار که او گذشته را مطرح می‌کند، به قلبم آسیب می‌زند.

Every time she brings up the past, it pinches at my heart.

ترافیک همیشه مرا می‌زند.

Traffic jams always irritate me.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد زدن

  1. مترادف:
    نواختن
  1. مترادف:
    ضرب ضربه ضربت
  1. مترادف:
    دزدیدن ربودن قاپیدن
  1. مترادف:
    ضربان
  1. مترادف:
    کوفتن
  1. مترادف:
    شکار کردن صید کردن
  1. مترادف:
    اتفاق‌افتادن واقع‌شدن

ارجاع به لغت زدن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «زدن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/زدن

لغات نزدیک زدن

پیشنهاد بهبود معانی