to live, to exist, to reside, to subsist, to dwell, to breathe, to inhabit
to live
to exist
to reside
to subsist
to dwell
to breathe
to inhabit
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
سالها در یک شهر زندگی کردن
to dwell for years in the same town
زندگی کردن در انزوا
living in isolation
با حقوق بازنشستگی زندگی کردن
to live on a pension
زندگی کردن با او مثل زندگی در جهنم بود.
Living with her was like living in hell.
کلمهی «زندگی کردن» در زبان انگلیسی به to live ترجمه میشود.
این ترکیب فعلی از بنیادیترین مفاهیم انسانی است که نه تنها به معنای زیستن در سطح بیولوژیک و جسمانی به کار میرود، بلکه در معنایی گستردهتر به تجربهی آگاهانه، اجتماعی، فرهنگی و روانی انسان نیز اشاره دارد. وقتی میگوییم «زندگی کردن»، در واقع از فرآیندی سخن میگوییم که پیوسته جریان دارد و همهی ابعاد وجودی انسان را در بر میگیرد. این واژه به دلیل سادگی و بنیادین بودن، یکی از پرتکرارترین و در عین حال عمیقترین مفاهیم در زبان فارسی و بسیاری از زبانهای جهان است.
از منظر زیستشناختی، زندگی کردن یعنی ادامهی حیات با تکیه بر فرآیندهای حیاتی مانند تنفس، تغذیه، رشد و تولیدمثل. در این سطح، زندگی کردن به بقای موجود زنده مربوط میشود و هر موجودی برای ادامهی آن باید نیازهای جسمی خود را برآورده سازد. اما این فقط یک بعد ساده از زندگی است. در مورد انسان، «زندگی کردن» چیزی فراتر از تداوم بیولوژیک است، چراکه انسان در کنار بدن، ذهن و روحی پیچیده دارد که کیفیت زندگی او را شکل میدهند. همین نکته است که باعث میشود زندگی انسان مفهومی چندلایه و گسترده باشد.
از دیدگاه روانشناسی و فلسفه، «زندگی کردن» اغلب به معنای زیستن آگاهانه و معنا بخشیدن به روزها و لحظههاست. بسیاری از اندیشمندان معتقدند زندگی صرفاً گذران زمان نیست، بلکه به معنای تجربهی لحظهها، یافتن هدف و ایجاد رضایت درونی است. وقتی فردی میگوید «زندگی کردن را یاد گرفتهام»، منظورش معمولاً این است که توانسته میان کار، روابط، علایق و آرامش روانی تعادل ایجاد کند. بنابراین، زندگی کردن در این معنا، نوعی هنر و مهارت است که نیازمند آگاهی و تلاش پیوسته است.
از منظر اجتماعی و فرهنگی، زندگی کردن همواره در پیوند با دیگران معنا پیدا میکند. انسانها در تعامل با خانواده، دوستان، جامعه و محیط پیرامونشان زندگی میکنند. این ارتباطات، کیفیت و شکل زندگی را تعیین میکنند. برای نمونه، سبک زندگی در یک جامعهی شهری مدرن، با سبک زندگی در یک روستای کوچک تفاوتهای چشمگیر دارد. فرهنگها نیز تعریفهای خاص خود را از زندگی خوب ارائه میدهند و این تعریفها بر انتخابهای روزمرهی افراد تأثیر مستقیم دارند. در نتیجه، زندگی کردن مفهومی انعطافپذیر است که بر اساس شرایط محیطی و فرهنگی تغییر میکند.
در ادبیات و هنر، «زندگی کردن» اغلب به عنوان مفهومی شاعرانه و فلسفی مطرح میشود. شاعران بارها از زندگی سخن گفتهاند؛ گاهی آن را به جویباری زودگذر تشبیه کردهاند و گاهی آن را صحنهای برای شکوفایی انسان دانستهاند. در سینما و نقاشی نیز زندگی کردن نه تنها به تصویر جسمی، بلکه به احساسات، امیدها و شکستهای انسان پرداخته میشود. این بیان هنری نشان میدهد که زندگی کردن تنها یک رخداد طبیعی نیست، بلکه عرصهای برای تجربهی زیبایی، رنج، عشق و امید است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «زندگی کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/زندگی کردن