فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

زندگی کردن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • زیستن
  • فونتیک فارسی

    zendegi kardan
  • فعل لازم
    to live, to exist, to reside, to subsist, to dwell, to breathe, to inhabit
    • - سالها در یک شهر زندگی کردن

    • - to dwell for years in the same town
    • - زندگی کردن در انزوا

    • - living in isolation
    • - با حقوق بازنشستگی زندگی کردن

    • - to live on a pension
    • - زندگی کردن با او مثل زندگی در جهنم بود.

    • - Living with her was like living in hell.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت زندگی کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «زندگی کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/زندگی کردن

پیشنهاد بهبود معانی