شکل نوشتاری دیگر این لغت: سربریدن
to behead, to slaughter, to decapitate
to behead
to slaughter
to decapitate
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
جلاد دستور داشت زندانی را در سپیدهدم سر ببرد.
The executioner was ordered to behead the prisoner at dawn.
آنها قبلاز جشن، مرغها را سر بریدند.
They slaughtered the chickens before the festival.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سر بریدن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سر بریدن