disillusioned, disenchanted, frustrated, disaffected
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
والدین به خاطر رفتار پسرشان سرخورده شدهاند.
Parents are disillusioned at the son's behavior.
پذیرفته نشدن پیشنهادهایش او را سرخورده کرده است.
The rejection of his proposals made him frustrated.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سرخورده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سرخورده