با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

سرما خوردن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

دچار سرماخوردگی شدن

فونتیک فارسی

sarmaa khordan
فعل لازم
to catch (a) cold, to get influenza

- او همیشه در زمستان به‌راحتی سرما می‌خورد.

- She always catches cold easily during the winter months.

- کودک سرما خورده است و تب دارد.

- The child has gotten a cold and is running a fever.
در معرض سرما قرار گرفتن

فونتیک فارسی

sarmaa khordan
فعل لازم
to be exposed to cold weather or wind, to be cold

- آنقدر سرما خوردم که دست‌هایم بی‌حس شد.

- I got so cold that my hands got numb.

- مواظب باش نگذاری سوپ سرما بخورد.

- Be careful not to let the soup get cold.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد سرما خوردن

ارجاع به لغت سرما خوردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سرما خوردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/سرما خوردن

لغات نزدیک سرما خوردن

پیشنهاد بهبود معانی