آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

شرط به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / shart /

condition, proviso, contingency, covenant, provision, term, stipulation, string

condition

proviso

contingency

covenant

provision

term

stipulation

string

تعهد، قرار

پشتکار شرط موفقیت است.

Hard work is a condition of success.

او قبول کرد که به زاهدان برود، به شرط آنکه به او خانه و راننده بدهند.

He agreed to go to Zahedan with the provision that they would give him a house and a driver.

اسم
فونتیک فارسی / shart /

bet, wager

bet

wager

قمار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

آن‌ها برای تفریح چند شرط کوچک بستند.

They made a few small bets for kicks.

او شرط را پذیرفت و دست داد.

He accepted the wager and shook hands.

اسم
فونتیک فارسی / shart /

necessary condition, necessary duty, covenant, clause, precondition

necessary condition

necessary duty

covenant

clause

precondition

لازمه‌ی چیزی

شرط موفقیت تلاش مداوم است.

A necessary condition for success is consistent effort.

صبر شرط موفقیت است.

Patience is the necessary for success.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد شرط

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

ارجاع به لغت شرط

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «شرط» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/شرط

لغات نزدیک شرط

پیشنهاد بهبود معانی