زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

قرار به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / gharaar /

placing, stability, placement, permanence, location, stay, position

placing

stability

placement

permanence

location

stay

position

سکون

مدرسه اعلام کرد که دانش‌آموزان در کلاس‌های پیشرفته قرار خواهند گرفت.

The school announced the placement of students in advanced classes.

گوشت یخ‌زده را با قرار دادن در آب ولرم یخ‌زدایی کنید.

Defrost the frozen meat by placing in it lukewarm water.

اسم
فونتیک فارسی / gharaar /

obligation, agreement, arrangement, engagement

obligation

agreement

arrangement

engagement

عهد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

این قرار دوستی دو ملت را برای همیشه محکم خواهد کرد.

This agreement will cement the two nations' friendship forever.

با قرار قبلی

by prior arrangement

نمونه‌جمله‌های بیشتر

قرارهای پیش‌از زندگی زناشویی

premarital agreements

اسم
فونتیک فارسی / gharaar /

date, rendezvous, tryst, place of meeting, trysting place, appointment, place of assignation, assignation

date

rendezvous

tryst

place of meeting

trysting place

appointment

place of assignation

assignation

وعده‌ی ملاقات

او هرگز با دختری سر قرار نرفته است.

He has never been out on a date with a girl.

امشب با او قرار (ملاقات) دارم.

I have a rendezvous with him tonight.

اسم
فونتیک فارسی / gharaar /

decree, ruling, verdict, award, interlocutory

decree

ruling

verdict

award

interlocutory

حکم

شاه قراری صادر کرد تا قانونی جدید را برقرار کند.

The king issued a decree to establish a new law.

قرار دادگاه نهایی بود و نمی‌شد به آن اعتراض کرد.

The court's ruling was final and could not be appealed.

اسم
فونتیک فارسی / gharaar /

condition, setting, setup, placing

condition

setting

setup

placing

وضع

خودرو پس‌از تعمیرات در قرار خوبی است.

The car is in good condition after the repairs.

در قراری سخت، بقا به چالشی واقعی تبدیل می‌شود.

In a harsh setting, survival becomes a real challenge.

اسم
فونتیک فارسی / gharaar /

مجازی rest, comfort, peace of mind, repose, tranquility

rest

comfort

peace of mind

repose

tranquility

آرامش

او قبل‌از شام روی مبل قرار گرفت.

She took a rest on the couch before dinner.

او در خواندن کتاب مورد علاقه‌اش قرار پیدا کرد.

She took comfort in reading her favorite book.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد قرار

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
مترادف:
مترادف:
مترادف:
مترادف:
مترادف:
مترادف:

ارجاع به لغت قرار

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «قرار» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/قرار

لغات نزدیک قرار

پیشنهاد بهبود معانی