motionlessness, stillness, quiet, stagnancy, rest, doldrums, quietude, calm, abeyance, immobility, stasis, quiescence, inertia, tranquility
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
سکون دریاچه جوّی آرامشبخش و بیسروصدا ایجاد کرده بود.
The motionlessness of the lake created a peaceful and serene atmosphere.
در سکون بودن
to be in a state of rest
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «سکون» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/سکون