امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

آرام به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

بی‌سروصدا، ساکت

فونتیک فارسی

aaraam
صفت
quiet, peaceful, calm, slumberous, pacific, still, stilly, silent, tranquil, noiseless

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

- آرام باش و حرف نزن!

- be quiet and don't talk!

- کم‌کم طوفان آرام شد

- gradually the storm calmed down
رام، اهلی

فونتیک فارسی

aaraam
صفت
tame, mild, passive, lambent, meek, controlled, lamblike

- یک اسب آرام

- a tame horse

- حیوانات آرام

- tame animals
بدون آشوب و شلوغی

فونتیک فارسی

aaraam
صفت
mild, calm, insouciant, dispassionate, impassive, coolheaded, drowsy, pianissimo, sedate, placid, imperturbable, restful, peaceful, collected, equable, reposeful, unruffled, peaceable, composed, smooth, tranquil

- الهه دختر آرامی است

- Elahe is a mild girl

- بهنام آرام بود و سکوت کرد

- Behnam was calm and kept his silence
آهسته

فونتیک فارسی

aaraam
قید
quietly, gently, smoothly, slow, gingerly, peacefully, shallowly, noiselessly, in a low voice, calmly

- نیما آرام راه می‌رفت و با خودش حرف می‌زد

- Nima walked slowly and talked to himself

- سگتان را آرام کنید!

- quiet your dog down!
بی‌جنبشی

فونتیک فارسی

aaraam
اسم
inactivity, rest, quiescence, restfulness

- دوره‌های طولانی آرام

- long periods of inactivity

- بعد از سال‌های آرام

- after years of inactivity
فاقد فعالیت

فونتیک فارسی

aaraam
صفت
inactive, motionless, calm

- جمعیت آرام

- inactive population

- آتش‌فشان به مدت 50 سال آرام بود

- The volcano has been inactive for 50 years
خلق و خو
even
level
soft-spoken
عامیانه laid-back
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد آرام

ارجاع به لغت آرام

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «آرام» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/آرام

پیشنهاد بهبود معانی