temperate, moderate, mild, equable, balmy, soft, fair, tempered
آبوهوای معتدل
equable climate
آبوهوای معتدل شیراز
the soft climate of Shiraz
آن کشور در ناحیهی معتدل قرار دارد.
That country is located in the temperate zone.
moderate, tactful, middle-of-the-road, neutral, reasonable, gentle, avoiding extremes, mild-mannered, mild-tempered
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
سیاستمدار موضعی معتدل نسبت به آن موضوع اتخاذ کرد.
The politician took a moderate stance on the issue.
معلم دانشآموز را به خاطر رویکرد معتدلی که نسبت به درس خواندن داشت و توانسته بود بین تلاش و خودمراقبتی تعادل برقرار کند، تحسین کرد.
The teacher praised the student for their moderate approach to studying, balancing hard work with self-care.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «معتدل» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/معتدل