معتدل به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:
  • ملایم
  • فونتیک فارسی

    mo'tadel
  • صفت
    temperate, moderate, mild, equable, balmy, soft, fair, tempered
    • - آب‌و‌هوای معتدل

    • - equable climate
    • - آب‌وهوای معتدل شیراز

    • - the soft climate of Shiraz
    • - آن کشور در ناحیه‌ی معتدل قرار دارد.

    • - That country is located in the temperate zone.
  • میانه‌رو
  • فونتیک فارسی

    mo'tadel
  • صفت
    moderate, tactful, middle-of-the-road, neutral, reasonable, gentle, avoiding extremes, mild-mannered, mild-tempered
    • - سیاستمدار موضعی معتدل نسبت به آن موضوع اتخاذ کرد.

    • - The politician took a moderate stance on the issue.
    • - معلم دانش‌آموز را به خاطر رویکرد معتدلی که نسبت به درس خواندن داشت و توانسته بود بین تلاش و خودمراقبتی تعادل برقرار کند، تحسین کرد.

    • - The teacher praised the student for their moderate approach to studying, balancing hard work with self-care.
پیشنهاد و بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد معتدل

پیشنهاد و بهبود معانی