فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

معتدل به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

ملایم

فونتیک فارسی

mo'tadel
صفت

temperate, moderate, mild, equable, balmy, soft, fair, tempered

آب‌و‌هوای معتدل

equable climate

آب‌وهوای معتدل شیراز

the soft climate of Shiraz

نمونه‌جمله‌های بیشتر

آن کشور در ناحیه‌ی معتدل قرار دارد.

That country is located in the temperate zone.

میانه‌رو

فونتیک فارسی

mo'tadel
صفت

moderate, tactful, middle-of-the-road, neutral, reasonable, gentle, avoiding extremes, mild-mannered, mild-tempered

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

سیاستمدار موضعی معتدل نسبت به آن موضوع اتخاذ کرد.

The politician took a moderate stance on the issue.

معلم دانش‌آموز را به خاطر رویکرد معتدلی که نسبت به درس خواندن داشت و توانسته بود بین تلاش و خودمراقبتی تعادل برقرار کند، تحسین کرد.

The teacher praised the student for their moderate approach to studying, balancing hard work with self-care.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد معتدل

  1. مترادف:
    آرام ملایم میانه‌رو نرم‌خو
    متضاد:
    تندرو
  1. مترادف:
    معتدله
  1. مترادف:
    دارای اعتدال
  1. مترادف:
    راست مستقیم

ارجاع به لغت معتدل

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «معتدل» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/معتدل

لغات نزدیک معتدل

پیشنهاد بهبود معانی