fast, rapid, winged, express, fleet, spanking, fleet-footed
قطار تندرو
an express train
او دوندهای تندرو است و همیشه در مسابقه برنده میشود.
He is a fast runner and always wins the race.
radical, hard-liner, fanatic, immoderate, rabid, ultraprogressive
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مرد تندرو درمورد عقاید سیاسی خود شورمندانه در تظاهرات سخن گفت.
The radical man spoke passionately about his political beliefs at the rally.
برخی از مردم افراد تندرو را آشوبگر میدانند.
Some people view the radical people as troublemakers.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «تندرو» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تندرو