to make erect, to make stiff, to stiffen
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او احساس هیجان شدیدی کرد که باعث شق کردنش شد.
He felt a rush of excitement that made him erect.
دیدنش باعث شد که او بلافاصله شق کند.
The sight of her made him instantly make stiff.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «شق کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/شق کردن