municipality, city hall, town hall, mayoralty
معترضان تصمیم گرفتند تا در ساختمان شهرداری تحصن کنند و خواستار تغییر در سیاستهای دولت محلی شوند.
The protesters decided to sit in at the city hall to demand changes in the local government's policies.
حومه به چهار بخش که دارای شهرداری جدا است، تقسیم شده است.
The suburbs are divided into four municipalities.
municipal
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
ساختمان باید با مقررات شهرداری مطابقت داشته باشد.
The building must conform with the municipal regulations.
اسکلهی شهرداری تقریباً یک کیلومتر در دریاچه پیش میرود.
The municipal pier jetties out nearly a kilometer into the lake.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «شهرداری» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/شهرداری