آخرین به‌روزرسانی:

شکم به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

قسمتی از بدن میان سینه و لگن خاصره

فونتیک فارسی

shekam
اسم

کالبدشناسی belly, paunch, abdomen, visceral cavity, maw, venter, midriff, gut

گربه‌ی زخمی بر روی شکم می‌خزید.

The wounded cat was creeping on its belly.

مشت زد توی شکمم.

He punched me in the belly.

دستگاه گوارش

فونتیک فارسی

shekam
اسم

عامیانه stomach, digestive system, bowels, tummy

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

غذا در شکم گواریده می‌شود.

Food is digested in the digestive system.

سه روز است که شکمش کار نکرده است.

He hasn't had a bowel movement in three days.

بخش برآمده‌ی چیزی

فونتیک فارسی

shekam
اسم

belly, bulge, protrusion, potbelly, swelling, convexity

قطر شکم بشکه

the diameter of the barrel's belly

شکم دادن

to belly, to sag, to camber

نوبت زایمان

فونتیک فارسی

shekam
اسم

عامیانه childbirth, giving birth (to), birthing

پری دو شکم زاییده است.

Pari has given birth twice.

شکم طبیعی

natural childbirth

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد شکم

  1. مترادف:
    بطن
    متضاد:
    ظهر

ارجاع به لغت شکم

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «شکم» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/شکم

لغات نزدیک شکم

پیشنهاد بهبود معانی