sugariness, sweetness, saccharinity
شیرینی صدایش آرامشبخش بود.
The sweetness of his voice was soothing.
شیرینی هوای تابستان مستکننده بود.
The sweetness of the summer air was intoxicating.
عامیانه pastry, confection(s), bonbon, confectionary, goodies, confiture, candy, patisserie, sweetmeat, cookie, sweets
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مصرف شیرینی و تنقلات در نوروز بالا میرود.
During Nowruz, the consumption of confectioneries goes up.
آبنبات و شیرینی زیاد دندانت را خراب میکند.
Too much candy and sweets will ruin your teeth.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «شیرینی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/شیرینی